من از اول چادری نبودم … عذر بدتر از گناهم هم این بود که خونواده ام منو به حجاب ترغیب نمی کردن …ما یه خونواده معمولی بودیم که با مانتو کوتاه و موی بیرون و … مشکلی نداشتیم .
مطمئن بودم که چادر لباس برتر و مقدسیه و ارزش زیادی داره ، اما نمیتونستم از وضعی که داشتم دل بکنم …
دوستانی داشتم که همیشه از چادر و مصونیتش برام میگفتن و دوست داشتن چادری شم اما بهونه من همیشه این بود که من الان آمادگیش رو ندارم …
این وضع تا چند سال پیش هم ادامه داشت . البته اون سال آخر بد حجابیم ، از نگاه مردای نامحرم و غریبه ناراحت میشدم واسه همین یه تغییراتی توی پوششم ایجاد کردم اما انگار اینم کافی نبود …
یه روز یه مستند رسید دستم . “مستند ظهور” !!!
با دیدن این مستند دلم لرزید …
میدونستم لیاقتش رو ندارم اما ، فکر کردم اگه امام زمان (عج) همین الان ظهور کنه ، من روی وارد شدن به مجلسش رو دارم ؟؟؟ شرمندگی سرتا پامو گرفته بود …
تصمیم گرفتم چادری بشم !!!همون روزی که نذر کردم برای همیشه چادر سر کنم ، جایزه و تائیدیه اش رو هم گرفتم !!!
خاله ام زنگ زد و گفت : میای بریم “قم” ؟!دیگه سر از پا نمیشناختم …
شبونه رفتم خیاطی !
پارچه چادری که داشتم و دوختم و از همون جا سرم کردم و برگشتم خونه …
فردا صبحش هم راهی حرم حضرت معصومه (س) و مسجد جمکران شدم …
فقط بگم که خـیــــــــــــــــــــــــلـی سفر خوبی بود ،
خیــــــــــــــــــــــــــلی …
اما وقتی برگشتم
مادرم مخالف سر سخت چادر بود !
اون چند ماه اول خیلی برام سخت بود … هم ا ز نظر برخورد دیگران و هم از جانب خونواده ام …اما وقتی بقیه سر سختی و پافشاری منو دیدن کم کم به چادری بودنم عادت کردن …
الان چند سالیه که با افتـــــــــخار چادر سر میکنم !!!
راستش خیلی بیشتر از این دوست داشتم توضیح بدم اما چه کنم که وقتش نیست …
برام دعا کنید …